59.اولین گردش فاطمه خانوم
سلام دختر گل مامانی...
الان ساعت ده دقیقه به دو هستش و شما همچنان بیدار...
امشب شما اولین گردشت رو داشتی. ...
دختر مامان الان ساعت دو و بیست دقیقه بعدازطهر هستش و شما دیشب نزاشتی من مطلب رو کامل کنم. دیشب جلسه نوبت خاله رقیه (خاله مامانی) بود و خاله هم جلسه رو برد امامزاده سید صالح که نزدیک خونه مادرجون ایناست. اینطور شد که شما اولین گردشت رو داشتی.اونجا هم دختر خوبی بودی ولی اومدیم خونه تا دو نخوابیدی و بعدشم پنج بیدار شدی و تا طرفای ده نخوابیدی و مامانی دیگه اشکش در اومد تا شما خوابت برد و مامانی هم گرفت خوابید....
الانم منتطریم بابایی بیاد خونه تا نهار بخوریم.شما همچنان رو پای منی و خواببدی....
عشق مامانی بی نهایت دوستت دارم و خدارو هزاران بار شکر میکنم به خاطر هدیه با ارزشی که به من و بابایی داده...
کلی عکس هم دارم که فرصت نمیکنم بیام بزارم.تو اولین فرصت میام....
بوووووووووو ووووووووووو واسه شیرینی زندگی مامان و بابا....