60. روزی که تو آمدی...
59.اولین گردش فاطمه خانوم
سلام دختر گل مامانی... الان ساعت ده دقیقه به دو هستش و شما همچنان بیدار... امشب شما اولین گردشت رو داشتی. ... دختر مامان الان ساعت دو و بیست دقیقه بعدازطهر هستش و شما دیشب نزاشتی من مطلب رو کامل کنم. دیشب جلسه نوبت خاله رقیه (خاله مامانی) بود و خاله هم جلسه رو برد امامزاده سید صالح که نزدیک خونه مادرجون ایناست. اینطور شد که شما اولین گردشت رو داشتی.اونجا هم دختر خوبی بودی ولی اومدیم خونه تا دو نخوابیدی و بعدشم پنج بیدار شدی و تا طرفای ده نخوابیدی و مامانی دیگه اشکش در اومد تا شما خوابت برد و مامانی هم گرفت خوابید.... الانم منتطریم بابایی بیاد خونه تا نهار بخوریم.شما همچنان رو پای منی و خواببدی.... عشق مامانی بی نهایت دوستت دار...
نویسنده :
مامان و بابا
14:25
58.خوش اومدی دخترکم+ سالگرد عقدمون
سلام دختر مامان،سلام خوشگلکم... الهی فدات بشم پرستو کوچولوی مامانی.... فاطمه جونم الان هفده روزته و مامانی هم حالش بهتر شده ولی شما وروجک اونقدر وقتمو پر میکنی که سمت لپ تاپ نمیتونم برم.الانم دارم با گوشیم این مطلب رو میزارم... الان شما روی پامی و نه خوابی و نه بیدار.... امشب کلی مهمون داریم و هیچ کارم هم رسیده نیست... دختر خوبه مامانی امروز یه روز خاص واسه من و باباییه و دلم نیومد اینجا ثبتش نکنم.... بله،امروز سیزدهم مرداد سالگرد عقد من و باباییه.... محمد عزیزم ورودمون به پنجمین سال زندگیمون همراه با میوه دلمون رو بهت تبریک میگم و از خدا میخوام همیشه باشی واسمون که بهترین تکیه گاهمی..... دختر مامانی اگه شما بزاری یکی...
نویسنده :
مامان و بابا
12:37
57.فاطمه جونم پانزده روزه شد
سلام دخمل بلای ما امروز پانرده روز از اومدنت تو جمع خانواده میگذره عزیزم تو نی نی خیلی نازی هستی و خیلی آروم و اصلا مامانی رو اذیت نمیکنی... میگم اصلا نه اینکه گریه نمیکنی نه ولی دخمل لجبازی نیستی زود اروم میشی سه شنبه اولین روز تعطیلات عید فطر جشن ده روزگی شما دخمل بلا تو خونتون بود و شما از کلی مهمون پذیرایی کردی و خیلی خسته شدی امروز شما هم درمانگاه و هم دکتر چکاپ داری و مادرجون امروز میخواد بیاد خونتون تا شما دتر خوشجلمون رو ببره حمام چون مامانی مثل من میترسه شما رو تنهایی ببره حمام ایشالله به زودی مامان گلت خوب و سر حال میشه و خودش میاد از تک تک روزهایی که اومدی تو بغلش برات مینویسه عزیزم روز به روز منتظر ثانیه ثانی...
نویسنده :
مامان و بابا
11:46
56. ژست خواب نازدونمون
سلام اینم ژست عشق زندایی تو غروب نه روزگی بخواب عزیزم........................خواب های خوب خوب ببینی فدای خوابیدنت بشم دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم ...
نویسنده :
مامان و بابا
22:16
55.چشم انتظاری به سر اومد
سلام من زندایی فاطمه جونم چون مامان گلش نمیتونه بیاد من و اومدم تا خبر به دنیا اومدن فاطمه جون رو براتون بنویسم. ایشالله خودش وقتی بهتر شد و سرش خلوت تر میاد همه چیز رو دقیق تو دفتر خاطرات نتی دخملش مینویسه دتر طلای ما شنبه 28 تیر ساعت 1:50 دقیقه با وزن 3 کیلو و نیم و قد 53 بدنیا اومد یه دخمل ناز...... حمیده جون از صمیم فلب بهت تبریک میگم....خدا سایه تو و بابایش رو سالهای سال بالای سر دتریتون حفظ کنه اینم نادونه ما عزیز دل زندایی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:45